نبوت‌های الهی

به زیر کشید خواسته های شیطان را که به صورت نیازهای ضروری خود نمایی میکند. آنچه که شیطان میبخشد شما را بدهکار کرده و بر شما سروری میکند. اما من به شما قوت داده‌ام تا نیاز‌هایتان را با قوت من برطرف کنید. چه کم داری فرزندم؟ آیا خود میدانی؟ تو تشنه و گشنه من هستی و دشمن خودش را به جای من به تو تحمیل کرده است. مراقب باشد که با او سقوط نکنی و به نیاز های توهمی توجه ننمایی، چون او خود دروغگو و پدر دروغ گویان است و توهمات را پرورش میدهد. در من بمانید تا پر تر شوید و با من به آنچه که نیاز دارید برسید. به جهان ننگر بلکه به من که در آسمانم بنگر، چون این جهان و هر آنچه در آن است فانیست اما من و آسمان که تخت من در آنجاست باقی و ابدیست و این جهان ابدی را من به شما هدیه داده ام. از من بپرس و به تو خواهم گفت از من بخواه که خواهم داد با من بیا تا به مقصد برسی زندگی زمینیت بسیار کوچک و کوتاه است ابدیت را فدای فنا نکن زمان را غنیمت شمار که کلام من در زمان به مکان جاری میشود. کلام من نیاز شما و حیات شما است و من که در روح با شما هستم هدایت کننده شما میباشم. پس گوشت را به من بسپار فرزندم

فیض من را از یاد نبرید که زمان آن در حال اتمام است. روزی میرسد ، که آن روز بسیار نزدیک است و دوره فیض به پایان میرسد. آنگاه چه شود؟ آیا برای موت عزیزانتان شادی خواهید کرد؟ یا عزا خواهید گرفت؟ بروید و این را به همه بگویید تا بدانند که ایام، ایام آخر است. شما دیده‌بانان هستید و در حال دیدن اتمام فیض، چرا اعلام نمیکنید؟ و چرا هشدار نمیدهید؟ بروید و بگویید تا خونشان بر گردن شما نباشد. چون من خدا هستم و گفتم و انجام شد.

فرزندان آسمان، ای نجات یافتگان، قلبتان کجاست؟ آیا در دستان خودتان که بر روی زمین است و یا در دستان من که در آسمان هستم؟ من از تو میخواهم قلبت را رها کنی، به من اعتماد کن من از قلبت محافظت خواهم کرد و آن را پرورش خواهم داد. من میدانم که یک انسان زمینیچه قلبی با خود حمل میکند و میدانم که یک آسمانی چه قلبی با خود دارد. نیامدم که قلب ها را بدزدم بلکه آمدم تا با تو وکمک تو قلبت را از نو بسازم. من به تنهایی این کار را انجام نخواهم داد و تو به تنهایی نمیدانی که چگونه آنرا باید از سنگی به گوشتی مبدل کنی. اما وقتی در قلبت را باز کنی تا من وارد شوم، قطعا با همکاری خودت من قلبت را عوض خواهم کرد. پس به تو فرزندم میگویم: پشت در قلبت ایستاده و در میزنم تا آمده و با تو شام خورم.

سپاسگزاران سپاس را خواهند چشید و نا شکران نتیجه ناشکری شکر به عمل است و عمل از دل برمیخیزد نگاهت را تغییر بده و با شکر گزاری به همه چیز بنگر که زندگیت متحول خواهد شد. من شما را دوست دارم و همیشه بهترین را برای شما میخواهم اما شما برای خود چه میخواهید؟ با من صحبت کن و به من بگو نه به کسی دیگر .

آتش من نابود کننده و ویرانگر است آنان که مرا نمی‌شنوند  و نمی بینند با آتش خشم من روبرو خواهند شد . من از مردم ایران خشمگین شده ام ، آنها مرا فراموش کرده اند و با جادوگران و شریران همراه شده اند . مرا باور نکردند و با افکار و باورهای خود همراه شده اند .

بیا و با من برقص که رقص قوت تو است، خود را بیارای که زیباییت قدرت است و کلامت کلام عشق و چون به کار گیری تمام دروازه ها را فتح کنی. اما مراقب باش که پیراهن تنت دریده نشود که به مانند راز قوت سامسون که در موهای او بود ، راز قوت تو در پیراهن تنت میباشد، از زیبایی و قوت آن تنها برای فتح کسیکه برایت ارزشمند است و دوستش داری بهره ببر تا با فتح او دروازه دیگر که برای تو قفل شده است بتوانی باز کنی. هیچوقت فراموش نکن که نمونه ای از زیبایی من برای همسرت قرار داده شدی تا هر دو درک کنید که مفهوم عشق من به شما چیست؟ هیچ وقت به ضعف جسمیت نیندیش چون همین ضعف نیز برای کمال تو قرار داده شده است، فراموش نکن که تو از من هستی و قوت و قدرت من نیز بر تو میباشد و چون من را داری میتوانی به هر آنچه میخواهی برسی، اما این نصیحت مرا بشنو و به گوش گیر: هیچ وقت در فرای قوانین حرکت نکن که صدمه خواهی دید و زخمی خواهی شد. چگونه گوییم که تو درک کنی؟! من تو را آفریدم تا نه با قوت و قدرت بلکه با عشق و محبت فاتح شوی که این پیروزی ابدیست ، چون هدف از آفرینشت همین بوده است و این عوض نخواهد شد. دخترانم گوش کنید که چه میگوییم: شما برای من بسیار ارزشمند هستید و هیچوقت این تغییر نخواهد کرد اما این دو بخش دارد بخش اول من و عشق من به شما و بخش دوم باور شما به آنچه که آفریدم و هستید و ارزشتان پیش من. این شما هستید که حتی با بارداری و یا زمان مراقبت از فرزندان خردسالتان به مانند طوفانی سهمگین میتوانید بر سر دشمن فرود آیید و آن را با خاک یکسان کنید. این قدرت و قوت را من بر شما قرار دادم پس از عشق و محبت برای فتح و پیروزی در جسم و از قدرت و قوت بی نهایت در عالم روح بهره ببر تا من که پدرت هستم را خشنود سازی. پسرانم گوش فرا دهید که چه میگوییم: شما را بر دخترانم سر قرار دادم نه سرور، پس به مانند من آنها را شبانی کنید که 12 دروازه دیگر از ۲۴ دروازه در یکی شدن با دخترانم برایتان باز خواهد شد شما باید نه تنها نشانه ای از شبانی و نمایی زیبا از اقتدار من در محبت در جسم باشید، بلکه در آن واحد نمایی از سروری در دنیای روح، چون روح از اقتدار پیروی میکند، همان اقتداری که بر شما قرار داده ام. فرزندانم گوش گیرید و بیاموزید: زمانی که شما دو یک میشوید عشق و محبت من با شبانی من یکی میشود و در زمین معجزات فراوان رخ میدهد ، معجزاتی به رنگ بوی آسمان تا همه بچشند و باز زمانی که قوت و قدرت من با اقتدار من یک میشود در آسمان اتفاقات غیر قابل باپر به وقوع می پیوندد. بدانید که اوج این یکی شدن در من است و نمونه آن در جسم یکی شدن دختران و پسرانم میباشد، پس از من بیاموزید که چگونه درهم و باهم یک شوید تا پیروزی به کمال رسد و با شادی کمال ماموریت به حضور من آیید

سیمای نوروز به زودی بر چهره شما و ایران خواهد نشست، این همان روز نو و شروع نو برای ایران است. این مژده را اعلام کنید تا بدانند: من لشکر آسمان را به فرماندهی میکائیل اعزام کردم تا فرشته فارس را به بند کشد. آماده باشید که درها در حال باز شدن است، تجهیز شده و آماده شوید تا جانها را صید کنید. با شما هستم که خود را خادمان من میدانید: من که پادشاه هستم از شما میخواهم آماده عزیمت باشید با سبدها و جیب های خالی، اما با نان من و آب من، چون من شما را از نظر زمینی تامین خواهم کرد تا کلام و آب را به گرسنگان و تشنگان بدهید. اشعیاء 61 در حال شروع از شما بر ایران است. فرزندم را برای حکومت به ایران خواهم فرستاد تا نام من جلال یابد. وقتی وارد شدید بتکده ها را نابود کنید و بتها را بشکنید، لعنت ها را ببندید و دیوها را بیرون کنید، مریضها را شفا دهید و مرده ها را زنده کنید و آنچنان که وعده داده ام پیروزی بدون شک با شما بوده و خواهد بود تا پدر شما که در آسمان است جلال یابد و نام من که خدا هستم در پرچم ایران حک شود.

- سوداگرانی که در فکر جسم اند و جان را بهاء میدهند هر چند که به ظاهر موفق و پیروز دیده میشوند اما به مانند تاجرانی میباشند که با پول ربا روی خود را سرخ نگه میدارند و بر خلاف آنچه که دیده میشود آنها شگست خورده محض هستند و سوداگری آنان هیچ ندارد پس اجازه حضور در مقابل پادشاه را نخواهند داشت. - تاجر موفق آن است که جواهر گرانبهایی را با تمام دارای خود خریده و حفظ کند ، این تاجر در تمام ایام خود تا به زمان رسیدن به حضور پادشاه ، در درد و رنج بسر میبرد و با تمام قوت آن جواهر را حفظ میکند تا زمانیکه پیش پادشاه رسید آن را تقدیم کند و پاداش بس عظیم تر از آنچه که داده است دریافت نماید. گوهرت را حفظ و حراست کن که جانت را خواهد رهانید و پاداش را دریافت خواهی کرد. - عده ای تاجر نیز هستند که گوهر خود را به چند تکه تقسیم میکنند بخشی را برای هزینه کردن در دوران عبور تا به راحتی عبور کنند و درد تاجر دوم را نکشند و بخشی دیگر را برای آخر حفظ میکنند و وقتی به حضور پادشاه میرسند چون گوهرشان تکه و کوچک شده پاداش تکه شده و کوچک را دریافت خواهند کرد. - عده ای هستند که تکه های خریداری شده از تاجران سوم را به حضور پادشاه میبرند پس اینان نیز تکه های پاره شده پاداش آن تاجران را دریافت کرده و به خود اختصاص میدهند. - عده قلیلی هستند که گوهر خود را برای حفظ تاجران دیگر تک تکه کرده و میبخشند تا آنان را حفظ و حراست کنند اینان معامله گرانی هستند که بر خلاف قانون تجارت نه برای سود بلکه برای نجات و حفظ و حراست تمام آنچه که دارند فدیه میکنند و هزینه دیگران را پرداخت میکنند و روزی میرسد که دیگر هیچ ندارند و یا اینکه سوداگران طماع که سود جستن و سوء استفاده خود را در خطر میبینند به دارایی آنان نقب میزنند، وقتی این عده قلیل وقتی به حضور پادشاه میرسند دیگر گوهری ندارند که به پادشاه تقدیم کنند و با سری افکند در حضور پادشاه زانو میزنند و پادشاه به آنها خواهد گفت: برخیز سرور سوداگران که تجارت تو بهره کامل داده است و تاجر خواهد گفت ای پادشاه من که چیزی برای ریختن به پای تو ندارم و پادشاه در جواب خواهد گفت: ای پیروزمند در آن زمان هر بار که تو برای دیگران از تک ای از گوهر خود چشم پوشی میکردی و به دیگران میدادی من در قصر خود و از خزانه و گوهر خود تکه ای 10 برابر بزرگتر برای تو در صندوقی به نام تو ذخیره میکردم و حال گوهر تو بیش از آنچه که فکر کنی بزرگتر و گرانبها تر است ، پس بیا در دست راست من بنشین و تاجی که برایت تدارک دیده ام خادمینم بر سرت بگذارند، من چشمانم تو را رصد میکرد و میدیدم که تو بمانند من شده ای پس لایق تاج نیز هستی. این است تجارت آسمان، هر که گوش دارد بشنود

شب تاریکی که روز شد با تولد بود، غم جانسوز در تولد به شادی مبدل شد و با تولد یکی جانها تولد یافتند. بله این من هستم که تصمیم گرفتم تولد جسمانی یابم، از آسمان نزول کردم، شکل مخلوق بر خود گرفتم و از پادشاهی به غلامی خود را فروتن کردم تا انسان فانی را به انسان باقی تبدیل کنم. من آن ابدیت هستم که شکل فانی شد و در تولد تبدیل ابدیت به فنا را تجربه کرد، تجربه ای از صعود به نزول، از اعلی به زیر و تا عمقهای تاریکی. من این را خواستم و این تولد از مخلوق را اراده کردم تا به انسان فانی بیاموزم که فروتن شود و بداند که چقدر در عشق فروتنی و از خود گذشتگی است. فرزندانم من نه امروز و نه هیچ روز دیگر جشن تولد برای به این مضومن که من در آنجا و یا اینجا ، در این زمان و آن زمان پا به عرصه مخلوق گذاشتم نگیرید بلکه جشن تولد من را هر روزی که من از زندگی شما جاری شدم و جانی شفا یافت و یا آرامی گرفت و یا در از شادی و برکت و نجات شد میباشد. من در یک روز متولد نشدم بلکه هر لحظه در وجود شما و آنانیکه مرا پذیرفتند متولد میشوم و باز با تولد من فرشته های آسمان میخوانند و مجوسیان به من هدیه داده و مرا میپرستند، مگر نخوانده اید که با هر جانی که نجات میابد در آسمان جشن است؟ مگر نمیدانید که این تولد من در آن شخص است و با هر تولد جشنی نو بر پا میشود. شما از نسل آن مجوسیان هستید، برای من برگزیده شده اید که محراب پرستش من باشید و هیچ قدرتی نمیتواند این را از شما برباید. ایران محراب پرستش من است و من آنجا را برگزیدم تا ندای پرستش و آوای ستایش آنجا با آسمان یک شود و این را با شروع کرده ام و بست و گسترش خواهم داد تا از شما و سرزمینتان که من برگزیدم به دیگران نیز جاری شود. همانطور که پدران شما ، آن مجوسیان دیار خود را ترک کردند نا آمده من را بپرستند ، من نیز از آسمان بار دیگر نزول خواهم کرد اما این بار نه از تولد جسمانی بلکه تولدهای روحانی، تا در سرزمین ایران پاداش پرستش پدرانتان را بپردازم. من با کرور کرور از فرشتکانم خواهم آمد تا در ایران محراب پرستش را بر پا کنم و دیگر در آسمان نخواهم بود بلکه در مقابل چشمان شما در آن سرزمین پرستش، خواهم ایستاد و شما و فرشتگانم مرا خواهید پرستید و همانطور که بعد از تولد جسمانی من تاریخ عوض شد به همان گونه از روز نزول من تاریخ بر خواهد گشت و من با شما در یک جا زندگی خواهم کرد. و حال بروید و مژده تولد مرا به مانند اشعیاء به دیگران بدهید و بگویید که من در حال آمدن هستم و شما شاهدان من هستید چون با شما سخن گفتم و روح من شما شهادت میدهد که آنچه که شنیدید از من است و هیج کذبی در آن نیست. این من هستم ازلی و ابدی و خدای قادر متعال.

سایبان ها را باز کنید ، نهراسید، من وسعت خواهم داد ، بگذارید سایه آن تا افق پهن شود و آرامی برقرار گردد. چه چیز میتوان گفت برای آنانیکه زیر سایه بان نمیایند؟ بگو به آنها زیر آفتاب سوزان جانشان هلاک میشود و از آنها هیچ نمیماند و چون گویند از چه این کلام را میگویی به آنها بگو زیر پوست سوخته جانی باقیست و برای نجات جان میگوییم تا آنچه که خدا آفریده هست پایمال نشود، بگو بدانند که من نمیخواهم آنها از بین روند بلکه میخواهم جانی تازه بگیرند و در زیر سایه آب گوارا نوش جان کنند و سوخته گیها و زخمها و آبله آنها شفا یابد . بگو بدانند که در زیر سایبان تیمار داری میشوند تا از مریضی برخیزند ، بگو بدانند که کلام من عوض نشده و نخواهد شد و خوشا بحال آنانیکه کلام مرا در دل داشته و اطاعت کنند.

به مانند مورچه گان باشید که همیشه و بی وقفه در حال فعالیت و کار برای آنچه که برای آنها قرار داده شده هستند ، اما مانند مورچه گان نباشید که فقط یک مسیر رفت و برگشت و یک نوع کار را بلد هستند و حتی اگر تعلیمشان دهی نخواهند آموخت و باز مانند مورچه گان شوید که در مسیر خود با یکدیگر درگیر نیستند بلکه با هم و با یک قوت در مقابل دشمن خود می ایستند و تک تکشان در وظیفه خود تسلیم هستند، و مانند مورچه گان نباشید که آنها درکی از هدفشان ندارند بلکه کوک شده اند و انجام میدهند و باز بمانند آنها باشید که سروری دارند و از سرور خود بدون نقل و قول و همهمه و غر زدن اطاعت میکنند و در این اطاعت تپه هایی بزرگ برای آیندگان میسازند. ای قوم من در من و با من پیش روید که برج بابل آسمانی را روی زمین بنا کنید تا آیندگان از مسیر برج به آسمان وصل شوند.

شکاف عمیقی بین تاریکی و روشنایی ایجاد شده است ، شکافی که کم کم در حال زیاد شدن است و هر چه که زمان می گذرد تاریکی در حال دورتر شدن است اما مالک تاریکی بسیار ناخشنود است و تلاش می کند با قربانیهای انسانی فاصله بین تاریکی و روشنایی را پر کند تا بتواند به نور دست پیدا کند، به آن نوری که از آن رانده شد و از آن نوری که از آن دریغ شد . چون در ان جا که بود و قرار بود باشد به آن بسنده نکرد و تلاش کرد از آنچه که برای آن آفریده شده فراتر رود که این ممکن نیست . او تلاش می کند که همراهان خود را قربانی کند و این فاصله را با قربانیها کمتر و کمتر نماید و آه ! از آدمیان که به راحتی او را می پذیرند و وجود خود را تقدیم می کنند تا قربانی شوند و نمی دانند که در ته این چاه عمیق آتشی ابدی وجود دارد که هیچوقت خاموش نخواهد شد و آنانی که خود را تقدیم می کنند و قربانی می شوند به درون آن آتش وارد می شوند تا گرمایی برای رهبر خود باشند .آنها می سوزند تا رهبرشان قدرتمندتر شود اما من که خدا و پادشاه هستم خود را سوزاندم که همراهانم از آتش خلاص شوند .این را چه کسی می پذیرد ؟ آیا نمیدانند که تنها نور من هستم و هیچ خدایی غیر از من نیست ؟ من هستم انکه هستم .همان قدرت ازلی و ابدی که بوده و هست و خواهد بود . من آمدم و در حکمت و اقتدار و شجاعت خود را به شکل انسان ظاهر کردم تا آدمیا ن مرا ببینند و به مانند من حکیم و مقتدر و شجاع باشند و آن قوت ترس را که در روز دوری زاده شد در هم بشکنند .اما می بینید که همچنان ترس را با تمام اقتدار می پذیرید و شجاعت خود را با لام دروغ و فریبی معاوضه می کنید و به جای کلام حکمت دروغ را بر می گزینید آیا من اینها را به شما تعلمیم دادم ؟ چگونه است که ، شاگردان من نمیتوانید به مانند من عمل کنید ؟ من به شما می گویم چون باورتان نه در قلب بلکه در فکرتان است و فکر شما ، شما را منحرف می کند . فرزندانم به هوش باشید و به گوش که چه می گویم : من شما را برگزیدم که به مانند من شوید و به مانند من عمل کنید تا از طریق شما جانها از دست قربانی کننده خلاص شود . من از شما نخواسته ام که در درون ریخته شوید بلکه باید به بیرون جاری شوید برای شما آسان است که در درون متلا طم شوید اما این چه نتیجه ای برای ملکوت خواهد داشت ؟ فراموش نکنید که گفته ام تنها معلم من هستم ! تنها استاد من هستم ! و تنها پدر ، پدر آسمانی ! من خدای دروغگو نیستم و به کلامی که داده ام با وفاداری کامل عمل می کنم و شما را با روحم تعلیم می دهم و شما را بلند می کنم تا افتادگان را بلند کنید تا آنها نیز دست خود را به سمت من دراز کنند تا از قربانگاه شیطان بیرون آیند . ای خوابیده بیدار شو که زمان تنگ است و کار بسیار تا به کی می خواهی خود را تغذیه کنی من از شما می خواهم بروید و جانها را صید کنید و خوراکی که به شما دادم را پخش کنید تا گشنگان سیر شوند و آواردگان آرامی یابند . آن بیرون در ان سر زمین عجایب منتظران زیادی هستند که مرا با تمام دل می خوانند ، طبل جنگ را بنواز و آواز کلام را سر ده تا به طبل و آواز تو که از من است جانی تازه یابند و حیاتی نو تجربه کنند و آمده شهادت دهند که مرا خواندند و نجات یافتند این ماموریت شما است . به من تکیه کنید ، به من اعتماد کنید ، به من توجه کنید و مشکلات و مسائل را به من واگذار کنید که من آنها را حل خواهم کرد . مسیر دشوار اما پر از شادی و حضور من است مگر آنکه ترجیحت راحتی و آرامی در زمین باشد که باید بگویم فانی است و من شما پیشنهاد می کنم که راحتی و آرامی آسمان را برگزینید که ابدی است و پاداش بزرگی خواهید یافت . پس برگزیدگان من بلند شوید و با قوت و اقتدار و شجاعت و حکمت من پیش روید من سربازان زمینی و آسمانی را همراه شما و همرزم شما خواهم ساخت ، من و آسمان با شما هستیم ، پیش روید برای صید جانها که به زودی شما را در آسمان با ردای سفید خواهم پذیرفت .

آن کیست که با من نشیند و پشیمان شود؟ آن کیست که در من بماند و درد کشد؟ آن کیست که مرا بشناسد و غم او را فرا گیرد؟ فرزندم که مرا نمی شناسی من تو را در ازل شناختم و در شناخت تو شادی عمیقی وجود مرا پر کرد و با خود اندیشیدم و اختیار کردم که همیشه برای تو باشم و با تو بمانم حتی اگر مرا درک نکنی و نشناسی. من آن خدای صبور هستم و به دنبال تو از آسمان تا زمین حرکت کردم و میکنم تا تو را در دستانم بگیرم و در تخت سلطنت نشانمت از من نگریز و بگذار که دست راست من تو را هدایت کند و عصا و چوبدستی من تو را قوت بخشد تا مسیر را به راحتی و شادی و آرامی به پایان رسانی و چون تمام شود فرشتگانم تو را تیمار داری خواهند کرد و من تو را در اعلی بلند خواهم نمود و در نور ساکن خواهی بود.

گردباد و طوفانی از قدرت تاریکی در راه است. می آید که بکشد و نابود کند چون مردم خود، خواهان این گردباد هستند. این طوفان لعنت همان خدایان قلابی است که خود ساخته و آن را قوت داده اند و در نهان و آشکار آنها را دعوت کرده‌اند که جان‌ها را بگیرد و قربانی‌های انسانی را ببلعد. افسوس که نمی دانند و نمی خواهند بدانند و از این خدایان قلابی می‌ترسند و آنها را می پرستند و زندگی خود را به آنها تسلیم کرده اند. بگویید تا بدانند و این نبوت را پخش کنید تا بفهمند هیچ بت پرستی از این طوفان جان سالم به در نخواهد برد. بگویید بدانند که همان خدایی که به او احترام گذاشته و فرزندان خود را به نام او تسلیم کرده‌اند در راه است تا همه قربانیان و تقدیم شدگان خود را با خود به دنیای مردگان ببرد. آنچه خواسته‌اند در راه است و به زودی می رسد. افسوس که در آن زمان نام مرا خواهید خواند و من نخواهم شنید، چون خود شما این را طلبیده‌اید ، خود را فروخته‌اید و طبق خواست شما همه چیز در حال انجام است . شما فرزندانم (ایمانداران به مسیح) نه بترسید و نه بلرزید که این گردباد از فرسنگها مانده به شما فرار خواهد کرد، نه تنها فرار بلکه احترام خواهد گذاشت؛ که نه شما، بلکه در مقابل روح من که در شما است تعظیم کرده و با احترام به سمت دیگری خواهد رفت. پس میگویم، بشنوید و انجام دهید، با مزمور من و با چنگ و آواز و بربط با شادی قومتان را در آغوش گیرید حتی آنانی که خود را به آن خدایان فروخته‌اند. چنانکه من شما را پوشاندم شما نیز آنان را بپوشانید و به مانند من برای آنان خود را سپر کنید، این شفاعت شما در عمل و در ایمان برای اقوام و بستگان شما است و این نام من که پدر شما هستم را جلال می دهد و این جلال در مقابل چشمان همگان نمایان میشود. پس قوی باشید و بدانید که شما زیر بالهای من هستید، پس بالهایتان را بگشایید و با محبت جانهایی که شما و من را رد کرده اند در آغوش گیرید. این صلیب شما ، برای نزدیکان و قومتان است و صلیب با من همیشه پیروزی به ارمغان می آورد. طوفان تاریکی به مدت 3 روز خواهد بود و جانهای زیادی را خواهد گرفت ؛ اما نه آنانی که زیر بالهای من و شما هستند. به من اعتماد کنید و به همه این پیام نبوتی را اعلام کنید تا آماده باشند . من با شما هستم تا ابد آمین

نیازمندان بی نیاز میشوند و بی نیازها، نیازمند، اما آنکه در حضور خداوند است هرگز نخواهد لرزید چون خدا را حامی خود قرار داده است و کسی نمیتواند او را به نا آرامی کشد. نه چوب و نه طلا او را منحرف نخواهد کرد، نه لعنت، نه برکت او را از خانه خدا دور نخواهد کرد چون وعده خدا را دارد و خود را به بی نیازی آن بی نیاز وصل کرده. بله تو را میگوییم که در بی نیازی وارد شده ای اما فکرت در نیاز است. چگونه میتوانی در بی نیاز باشی اما نیازمند؟ مگر اینکه چشمانت به جای آن بی نیاز، نیازمندی را بیند و دلت به دنبال چشمانت رود. به هوش باش که چشمانت فریبت ندهد و آنچه که رنگارنگ میبینی از من دورت کند. چشمان دلت را بگشا که حقیقت را بینی نه واقعیت. آن وقت خواهی توانست در بی نیازی واقعیت را نه تنها عوض کنی بلکه بوجود آوری. این خواست من از تو است و میدانم تو نیز میخواهی، پس چشمانت را از همه چیز برگیر، فکرت را بر قلبت منطبق کن و با حسرت نگاه چشمت به دست نیازمندانی که ظاهرا بی نیاز هستند نباشد بلکه چشمان جسمت را تربیت کن که پشت پرده را ببیند و شکرگزار باشد. این توصیه پدرت به تو میباشد، پدری که تو را تولید کرد در محبت برای محبت.

سیلی عظیم و خروشان و پر قوت در راه است سیلی از فرزندان گم شده که تشنه نجات و رهایی هستند، این سیل به هر سدّی برخورد کند آن را نابود میکند اما از درهای باز به آرامی وارد شده و آرام گرفته و جان میگیرد . به هر کوهی که برسد آن را در خود حل می کند تا به مرتعهای هموار رسیده و آرام گیرد . این سیل به مانند پیدایش منتظر روح من است که از هرج و مرج خارج شده و آرام یابد و به آرامی پیش رود . ای آرامیان به گوش باشید و به هوش ، ای فرزندانم که روح من را دارید آماده پذیرایی از این فرزندان گمشده من باشید، به هوش باشید که در بین آنان فرماندهان و سربازانی از شیطان نیز حضور دارند امّا حکمت من را بطلبید تا با حکمت من تمام کارهای آنان را باطل شود، آنان به مانند سنگی در داخل این سیل عظیم با قوت من حلّ خواهند شد . کارهای قبل خود را تغییر دهید زمان عوض شده است و در دوره شروع نو قرار گرفته اید و هر فرزندم که نتواند با این دوره هماهنگ شود برکت آن را واگذار خواهد کرد به آنانی که با این نظم و زمان هماهنگ شده‌اند . کلیسای آلمان ، اتریش و نیوزلند شما نوک این پیکان هستید که این سیل را می توانید به درستی با حکمت من به رودخانه هایی آرام تقسیم کرده و به برکه هایی که آنجا باید قرار گیرند هدایت کنید، به یاد داشته باشید که نمیتوان تمام این سیل را در یک جا جمع آوری کرد چون هیچ برکه ای هم اکنون بر روی زمین وجود ندارد که بتواند این حجم از مردم را در خود جای دهد و باید تقسیم شود . قدیمیها حکمت و هدایت را به جوانان واگذار کنند ، پیران ناظر و جوانان با حکمت بزرگان با نیروی جوانی که من به آنها داده ام شروع به حرکت برای کنترل این سیل کنند. ای خادمان امین من فراموش نکنید قدرت مهار این سیل را به تنهایی نخواهید داشت و در اتحادی که در من بوجود آید با شادی به این مهم دست خواهید یافت . چشمان من بر روی شماست و تمام کارهایتان را نظاره میکنم و هیچکدام از آنها را فراموش نکرده ام و میدانم که مرا دوست میدارید پس به این کلام من توجه نموده و با جدیت در آن وارد شوید که پیروزی من در این زمان جدید و این مسیر و حرکت جدید بر شما قرار گیرد. مکانها را تقدیس کنید و جانها را تقدیم تا روح من به راحتی بتواند از شما جاری شود.

چه شد آن همه درد و غم که زمین گیرت کرده بود؟ و تاب و توان تحمل آن را نداشتی! من همان هستم که آنها را برداشتم و چون دیگر دردی نداری با کوچکترین جنبشی احساس میکنی که تمام درد عالم بر تو ریخته شده است. چون گذشته خود را فراموش کرده ای که چه کسی بودی و کجا بودی و حال چه کسی هستی و چه شده ای. آیا نه این است که بمانند قوم در بیابان بدنبال مصر و اسارت و درد اسارت میباشی؟ و به مانند قوم لذتهای جسم را به حیات و لذت ابدی ترجیح میدهی؟ به همین دلیل است که نمیتوانی ببینی آنچه در حال در کار است و نمیتوانی جایگاه خود را تشخیص دهی، جایگاهی که از من در ضعف و ناتوانیت دریافت کردی. زمانیکه به حال نگاه میکنی دردی بمانند درد اسارت نمیابی و در این آزادی با فکر خود بدنبال نیازهای یک جسم اسیر هستی نه آزاد شده، فراموش کرده ای آنچه بود، حال در من همه چیزی به دستان تو داده شده است و نمیخواهی باور کنی، به خود آیید و به قوت من اسیر کننده گان را اسیر سازید اسیران را آزاد نه پشت به اسیر کنند و اسیر شده . چون در قوت من نشسته ای به راستی که جسم و دنیا مطیع تو خواهد بود.